گاروش شخصیتی در دنیای وارکرفت که بخاطر جنگ افروزی هایش مورد نفرت همگان قرار دارد اما علت این جنگ افروزی ها چه بود آیا او حقیقتا یک دیوانه ی شرور بود؟
بعد از جنگ سوم و کشف اورک های مگ هار توسط هورد تازه تاسیس شده به دست ترال، گاروش به عنوان اولین مگ هار برای بازدید از اورگیمار شهر جدید اورک ها پا به سرزمین اورک ها در آزراث گذاشت. بسیاری از دیدن او به عنوان میراث گرام هل اسکریم بزرگ خوشحال شدند و به او گفتند که باور دارند او مایه افتخار نژادش خواهد شد اما نه همگی… اورکی زن به نام کرنا از اصل و نسب گاروش خوشش نمیامد، او همچنین برای گاروش از واقعیت های تلخ موجود گفت. زندگی در سرزمین دوراتار که ترال آن را انتخاب کرده بود، بسیار سخت بود. دوراتار در واقع یک بیابان بود، کشاورزی در آن غیر ممکن و تجارت در آن بسیار سخت بود. جنگل های غنی اشنویل درست در بالای سر آنها قرار داشت، با این حال ترال نزدیک شدن به آن درخت ها را نیز ممنوع کرده بود. کاروان های تجارتی در شمال مدام توسط نایت الف ها غارت می شد و در جنوب اورک ها باید بر سر اندک منابع با انسان های نرثواچ و دورف های بیل مودان به رقابت می پرداختند و باقی مانده ی افراد ادمیرال پرادمور در گوشه کنار ها به غارت و کشت و کشتار دست میزدند. تمامی اینها باعث شده بود که کرنا و هم فکرانش از رهبری مردمشان توسط ترال ناراضی باشند.
البته گاروش در ابتدا از شنیدن این حرف ها علیه ترال خشمگین شد و با کرنا به مجادله پرداخت اما قبل از درگیری فیزیکی خواهر کرنا آن دو را از یکدیگر جدا کرد و قائله را ختم به خیر کرد. گاروش دید که کرنا در عوض یک پاسخ منطقی به انتقاد هایش از سوی ترال تهدید به مرگ شد! که برای گاروش بسیار عجیب بود که چطور ترال میتوانست اینقدر غیرمنطقی باشد… در واقع ترال به این دلیل دوراتار را انتخاب کرده بود چون باور داشت که اورک ها سهم زیادی در آزراث ندارند و آن ها می بایست کفاره کار هایی که در گذشته کردند را پس دهند، اما صحبت های کرنا هم تأمل برانگیز بود که میگفت بسیاری از اورک ها من جمله پدر خود ترال ناخواسته وارد این جنگ شدند، به علاوه گناه بچه های تازه متولد شده ای که روی جنگ را هم ندیده اند چیست که باید بخاطر کار نکرده سختی بکشند و زندگی راحتی نداشته باشند. گفته های بی جواب کرنا اندک اندک در ذهن گاروش نفوذ کرد و ذهن او را به چالش کشید.

سیاست های ترال در مقابل الاینس و اسکورج برای گاروش سنگین بود. هورد میبایست با تمامی مشکلات و اختلافات بر سر منابع با الاینس کنار می امد و اسکورج مدام به هورد صدمات زیادی میزد و ترال از تمام قدرت هورد برای دفع خطر آن استفاده نمیکرد. از این رو گاروش قسم خورد تا شکوه و افتخار را به هورد بازگرداند اگرچه در این راه مجبور شود که علیه ترال قیام کند.
گاروش بعد ها بر علیه لیچ کینگ جدید و با کمک نیرو های الاینس موفق به شکست نیروهای اهریمنی آرتاس شد. گاروش مرگ برادرانش را در جنگ با اسکورج دیده بود و از جان فشانی ها و کمک های شایان هورد در زمان جنگ سوم بسیار شنیده بود. برای او باور به این مسئله که اورک ها سهمی در ازراث ندارند سخت بود.
هورد به اندازه ی الاینس برای ازراث جنگیده بود… قطعآ اگر هوردی وجود نداشت ازراث در نبرد باستانیان بدون وجود براکسیگار و در هجوم دوم ده هزار سال بعد مقابل حمله ی لژیون سوزان سقوط میکرد. از این رو به اعتقاد گاروش هورد در آزراث از سهمی برابر با الاینس برخوردار بود ولی این موضوع حداقل در مورد اورک ها صدق نمیکرد.
به یقین الاینس با گفتگو حق حاکمیت هورد را بر منابع کالیمدور نمی پذیرفت و الف ها به هورد اجازه برخورداری از جنگل هایی که برای سالیان طولانی بر انها حاکم بودند و برای انها ارزش بسیار قائل بودند را نمیدادند پس تنها راه برای گرفتن حق هورد و جلوگیری از انقراض اورک ها در سال های آینده شروع جنگی بزرگ علیه الاینس بود. گاروش اگرچه رهبری ایده آل و بی نقص برای هورد نبود، اما اقداماتش منجر شد تا بعد ها هورد در منازعات سیاسی با الاینس دست بالاتری نسبت به قبل داشته باشد