Darion-AShbringer
نوشته شده توسط : میر امید اصغریان


جسد الکساندروس همراه با اشبرینگر به ناکسراماس نزد کل توزاد برده شد.
در آن محل، کل توزاد الکساندروس را به عنوان یک دث نایت به زندگی برگردانده و روح او و سپس اشبرینگر را فاسد نموده و اشبرینگر فاسد شده را به الکساندروس برگرداند و از او به عنوان رهبر چهار سوارکار(The Four Horsemen) در ناکسراماس استفاده کرد؛ سه سوارکار دیگر بانو بلامیو (Lady Blaumeux)، تین کورتاث (Thane Korth'azz) و سیر زلیک (Sir Zeliek) بودند که تمامی آنان زمانی پالادین های سیلورهند بوده و اکنون به عنوان مخوف ترین و قدرتمندترین سربازان اسکورج تحت فرمان کل توزاد بعد از مرگ به زندگی برگشته بودند.

امّا فیربنک تنها فرد نجات یافته از قتلگاه نبود داریون موگرین نیز به نوعی نجات یافته بود بعد از شنیدن اینکه چه بلایی بر سر پدرش آمده است به آرجنت داون پیوست و گروهی پنج نفره از اعضای آرجنت داون را بسیج کرده تا به ناکسراماس روند و پدرش را پیدا کنند این گروه به غیر از شخص داریون شامل
یک اورک زن به نام گرونهولد (Grunn'Holde)، یک میج فروسیکن به نام کستیلیان (Castillian) که گویا جاسوس واریماتراس در ارجنت داون بوده، 
یک دورف به نام برانیگان تاندرماول (Brannigan Thundermaul)
و یک بلاد الف به نام فرلین بلاد اسکورن (Ferelyn Bloodscorn) بود.

در هنگامی که داریون داشت برای نجات پدرش تلاش میکرد رنالت (رنو) همراه با سربازانش به خانه برگشت تا تمامی ارتباطات خود را با گذشته اش از بین ببرد او به سراغ قبر مادرش که در نزدیکی خانه ی آنها بود رفت و با پتک سنگ قبر او را تخریب کرده و خانه را به آتش کشید.
در جستجو برای الکساندروس، داریون و گروهش از موانع زیادی عبور کردند در حین نبرد فرلین بلاد اسکورن جان خود را از دست داد تا آنها بتوانند به چهار سوارکار برسند.

کستیلیان آنها را به محل چهار سوارکار جایی که آنها در کمین بودند تلپورت کرد و نبردی بین گروه تجسس داریون و چهار سوارکار اسکورج درگرفت برانیگان با همتای دورف خود یعنی تین کورتاث درگیر شد در همین زمان الکساندروس به پسرش داریون حمله ور شد اما داریون از مبارزه با او پرهیز می کرد و سعی در سر عقل آوردن پدرش داشت بانو بلامیو با تبری که گرونهولد به سمت سرش پرتاب کرد کشته شد

 

و خود گرونهلد توسط الکساندروس با اشبرینگر که از پشت در بدنش فرو رفت به شهادت رسید برانیگان هم توسط سیر زلیک کشته شد اما قبل از مرگش توانست ضربه ای به صورت سیر زلیک زند که باعث بیهوشی او شد؛ کستیلیان قبل از اینکه الکساندروس پسر خود را بکشد با جادویی او را در یخ زندانی کرد، تین کورتاث حین اجرای جادو ضربه ای به پشت کستیلیان زد و باعث شد تا الکساندروس آزاد گردد اما داریون قبل از هر حرکتی از سوی پدرش با شمشیر خود گلوی پدرش را جر داد و اشبرینگر را برداشته و کورتاث را از وسط نصف کرد سپس صدای پدر کشته شده اش را از داخل اشبرینگر شنید که به او میگفت از ناکسراماس بگریزد داریون اشبرینگر را برداشته و از ناکسراماس خارج شد 
صدای الکساندروس از اشبرینگر او را به مقر اسکارلت کروسید هدایت کرد؛ رنالت وقتی که اشبرینگر فاسد شده را در دست برادر کوچکترش دید به شدت خشمگین شد و شروع به کتک زدن او کرد سپس او را بخاطر پیوستن به آرجنت داون خائن خطاب کرده و به او گفت که او بسیار ضعیف است و مایه ننگ اوست که همچین برادری دارد همچنین گفت که او تمامی رشته هایی که او را به گذشته وصل میکرده از بین برده و تنها آخرین آنها که داریون باشد باقی مانده است که با کشته شدنش همه چیز درست خواهد شد در این هنگام سایه ای از درون اشبرینگر بیرون خزید و شکل الکساندروس را به خود گرفت روح الکساندروس که اکنون اشبرینگر را در دست داشت رنالت را خیانتکار خواند؛ رنالت وحشت زده از پدرش طلب بخشش کرد امّا الکساندروس با یک ضربه ی اشبرینگر سر پسرش را قطع کرده و خطاب به تن بی سر رنالت گفت که او را بخشیده است و سپس با همان سرعتی که از اشبرینگر بیرون آمده بود به درون آن بازگشت

داریون با دیدن این صحنه متوجه شد که روح پدرش درون اشبرینگر به دام افتاده است پس اشبرینگر را برداشته و با گرفتن یکی از اسب های سربازان اسکارلت کروسید از مقر آنها گریخت سپس او رویایی را دید که در آن فیربنک به او گفت که برای نجات پدرش به دنبال تیریون فوردرینگ برود.
داریون نیز به دنبال تیریون گشت و در نهایت او را پیدا کرده و از اتفاقی که برای پدرش افتاده با او سخن گفت تیریون به او گفت که چگونه از حکومت برکنار شده و توسط جامعه ی انسان ها مطرود گشته است همچنین به او گفت که هیچکاری نمی تواند برای الکساندروس انجام دهد و زمانی که داشت داریون را سوار بر اسبش میرادور ترک می کرد به او متذکر شد که تنها عملی عاشقانه که از عملی شرورانه والاتر است میتواند روح پدرش را آزاد کرده و به آرامش برساند سپس داریون از او دعوت کرد تا به آرجنت داون بپیوندد امّا تیریون درخواست او را رد کرد و از او خواست تا یک قهرمان باشد.
بعد از ملاقات با تیریون، داریون به کلیسای امید نور (Light's Hope Chapel) رفت جایی که کل توزاد با ارتشی از نامردگان آماده ی حمله به آن مکان بود مکسول تایروسوس که از دوستان دیرینه پدرش و فرمانده ی مدافعان و آرجنت داون بود به او گفت که از بازگشتش خوشحال است و او می تواند در این نبرد به آنها کمک زیادی کند.
شب داریون رویایی وحشتناک دید او ازراثی را دید که در ان هیچ نوری وجود نداشت و اسکورج سرتاسر آن را فتح کرده است صبح داریون از خواب بلند شد و دید که سربازان به میدان فراخوانده شدند تا در مقابل اسکورج بایستند زمانی که بنظر می آمد آرجنت داون در حال شکست خوردن از اسکورج بود تیریون سوار بر میرادور سر رسید و با نور سربازان آرجنت داون را تقدیس کرده و جانی تازه به صفوف مقاومت داد سربازان با یافتن روحیه جدید نامردگان را اندکی به عقب راندند که باعث شد شخص کل توزاد به میدان مبارزه بیاید.

 

با آمدن دست راست لیچ کینگ به مبارزه داریون به سمت جلو حمله ور شد و از اشبرینگر علیه نامردگان مانند پدرش استفاده کرد و راهش را به سمت کلتوزاد باز کرد کل توزاد به خود ترسی راه نداد و گفت که حتی اشبرینگر هم انقدر قوی نیست که او را متوقف کند و از داریون خواست که به اطرافش نگاه کند و ببیند که برادرانش هنوز درحال تکه تکه شدن توسط اسکورج هستند و از او پرسید که اکنون اون نور کجاست که به فریادشان رسد به یکباره داریون حرف های تیریون را به یادآورد و معنی آن جملات را دریافت سپس درعملی عاشقانه و در ایثاری فراموش نشدنی نه فقط برای پدرش بلکه برای تمامی کسانی که با او هم پیمان و هم رزم بودند داریون لبیک گویان با فریاد "دوست دارم پدر" اشبرینگر را درون سینه خود فرو کرد 
در پاسخ به این عمل شرافتمندانه و فداکارانه ی داریون هزاران روح شوالیه های منتقم نور از درون ستون های نورانی فوران کردند و شروع به تار و مار کردن نیروهای اسکورج در اطراف کلیسا کردند در میان آن هیاهو داریون صدایی آشنا را شنید صدایی که می ترسید دیگر هیچوقت آن را نشنود صدای پدرش که با او از علاقه ی ابدی الکساندروس نسبت به داریون میگفت امّا صدا ناگهان قطع شد؛ و نور جای خود را به تاریکی داد و اکنون تنها چیزی که باقی مانده بود پیکره ی کل توزاد در مقابل پیکر زنده- مرده ی داریون موگرین بود که هنوز اشبرینگر را در سینه ی سوراخ شده اش داشت
اما کل توزاد در مقابل او قد علم کرد، نه به عنوان یک بازنده بلکه به عنوان پیروز نبرد او گفت که حاضر بود تمامی نیروهایش را قربانی کند فقط بخاطر اینکه روح آخرین موگرین را تصاحب کند سپس خطاب به داریون گفت "کی رو دوست داری؟" (اشاره به آخرین جمله ی داریون که گفت دوست دارم پدر) داریون در حالی که بر روی پاهاش به عنوان یک دث نایت بلند می شد و اشبرینگر را از سینه خود بیرون میکشید گفت "هیچ کسی رو
.
 
 

 




:: موضوعات مرتبط: آموزش , ,
:: برچسب‌ها: ورداف , ورداف وارکرافت , وارکرافت , ورد اف , wow , درباره ورداف , لیچ کینگ , آموزش , word of warcraft , Darion , AShbringer , الکساندروس , اشبرینگر , ناکسراماس , توزاد ,
:: بازدید از این مطلب : 630
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 23 آبان 1396 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: